مـقالات ســایت

ورزش ها و بازي هاي ايرانيان

🕔1394/09/28 0 Comments

ورزش ها و بازي هاي ايرانيان ، برگرفته از سفرنامه شاردن

چون ايرانيان ميان ورزش و بازي تفاوت زيادي قائل نمي باشند من نيز اين دو را با هم مي آورم و متذکر مي شوم ايرانيان بازي هاي مهم را ورزش ، و بازي هاي غير مهم و بچگانه و فاقد اهميت را به طور اعم بازي مي نامند. اين تعريف با واقعيت مطابقت دارد زيرا ورزش هايي که در ايران معمول مي باشد در حقيقت بازي هاي مناسبي است که هدف از آن نرم و نيرومند کردن بدن، و آماده ساختن آن براي به دست گرفتن سلاح و به کاربردن آنست .

جوانان تا هجده و بيست سالگي در محضر استادان و خواجگان به آموختن دانش و ادب مي پردازند، و از آن پس به ورزش رو مي آورند .اين ورزش ها عبارتند از تمرين تيراندازي با تير و کمان ، و نخستين مرحله آن راست کردن کمان به زه مي باشد؛ و آن چنان است که کمان را درست و استوار نگهدارند و آنگاه زه را بکشند و رها سازند . به هنگام تمرين دست چپ که کمان دارد، و کاملاً به طرف جلو کشيده شده ، و دست راست که کمان را مي کشد، هيچ کدام نبايد اندکي بلرزد.  به مبتديان در روزهاي نخستين تمرين کمان هايي مي دهند که خم کردن و کشيدن زه آن ها زياد دشوار نباشد، و به تدريج کمان هاي سخت تري به آنان مي سپارند. کارآموزان به شاگردان خود ياد مي دهند چگونه کمان را به عقب ، به پهلوي خود ، به طرف بالا ،به پايين ، خلاصه به حالات مختلف به تندي و آساني راست کنند . کمان هاي ايرانيان همه سخت است و کشيدن آن ها آسان نيست . براي آزمودن نيروي خود آن ها را به ديوار که کمانکش مبتدي راست کردن يک کمان معمولي را آموخت ، کمان ديگري را که حلقه هاي درشت آهنين به زه آن بسته اند، و بدين گونه سنگين کرده اند و به او مي دهند .

کمان هايي وجود دارد که وزنشان از صد ليور تجاوز مي کند .

چنان که گفتم جوانان در حال جهش و حرکت گاهي روي يک پا ، ديگر گاه روي زانوان، بعضي وقت ها در حال دويدن ، کمان را مي کشند، يا شل و رها مي کنند . در جريان اين کارها بر اثر به هم خوردن حلقه هاي آهنين صداي        ناراحت کننده اي بر مي خيزد، و اين طرح و تدبيريست براي کسب نيروي بيشتر. هنرآموز زماني يقين حاصل مي کند شاگردش در اين فن مهارت يافته که بتواند همزمان با وقتي که کمان را با دست چپ خود در حال گشاده و راست کاملاً استوار ، و بدون لرزش گرفته زه کمان را با انگشت شست دست راست به طرف گوش چنان بکشد که خواهد به آن ببندد . براي اجراي هر چه بهتر و کامل تر اين تمرين ، حلقه اي که از داخل يک شست ، و از بيرون نيم شست پهنا دارد به انگشت شست خويش مي کنند . اين حلقه از شاخ يا عاج ، يا از سنگ يشم که نوعي مرمر است ، مي باشد .

شاه يکي از اين حلقه ها را دارد که جنس آن نوعي استخوان سخت و سبک ، و به رنگ زرد و سرخ طبيعي است ، و مردم بر اين باورند اين استخوان همانند کاکلي بر فرق نوعي پرنده بزرگ که در جزيره سيلان به سر مي برد، مي رويد .

وقتي شاگرد در فنّ کشيدن کمان ورزيده و ماهر شد نوبت تيراندازي به هوا فرا مي رسد ، و هر چه تير بيشتر به بالا پرش کند نشان نيرومندي افزونتر تيرانداز است؛ و بهترين کمان و قوي ترين کمان کش آنست که بتواند چهل و پنج درجه که بالاترين حدّ برد کمان است تيراندازي کند . آن گاه نوبيت تيراندازي بدون مقدمه و فوري مي رسد ، و اين کار تنها با کشيدن زه جنبه تحقق نمي يابد ، بلکه تيرانداز بايد تير را راست و محکم ، بي آن که دستش بلرزد ، در چله کمان بگذارد.

سپس هنگام آموزش تيراندازي سنگين و بنيرو فرا مي رسد ، و آن به طريقي است که شرح مي دهم . روي چهارچوبه اي به طول چهار پا صفحه اي به قطر دو پا نصب مي کنند، و چهار چوبه را که همانند يک قاب قالب گيري است روي     تپه اي از ماسه به عمق پنج تا شش پا که کاملاً متراکم شده باشد ،تعبيه مي کنند . سپس هدف نشاني است وهم آزمايش پابرجايي چهارپايه . پس از انجام گرفتن همه اين مقدمات تيرانداز با تمام نيرو تير را به سوي هدف رها مي کند سپس تير را بيرون مي آورند ، و دگر بار به همان هدف پرواز مي دهد و اين کار را چندان تکرار مي کند تا کاملاً در همان نقطه فرو رود . موفقيت در اين تمرين زماني حاصل مي شود که در دفعات کمتر تير را به عمق بيشتر وارد نشانه کند، و هر چه هدف گيري دقيق تر باشد توفيق بيشتر به حصول مي پيوندد. باري بايد همت به کار برد تا تير به نيروي هر چه بيشتر، و راست پرتاپ شود و هدف را عميق تر بشکافد . معمولاً هنرآموز به شاگرد مي آموزد که در آخرين دور تيراندازي بگويد : تير آخر در دل عمر ، و اين براي نماياندن نهايت نفرت و بيزارجويي به ترکان عثماني است . زيرا عثماني ها بر مذهب تسنّن مي باشند ، و سني ها عمر را پس از پيغمبر دوّمين حليفه مي شمارند.

بايد به خاطر داشت که سر تيرهاي مشقي آهن گرد و کوچکي است ، و سر تيرهاي جنگي همانند سرنيزه تيز و مثل نشترهاي ما مي باشد .

دومين ورزش شمشيربازي است . لازمه اين ورزش اين است که ورزشکار داراي مچ دست قوي باشد . جوانان هنگام تمرين اين ورزش دو وزنه به دست خود مي بندند و در حالي که شمشير به دستشان است دست خود را تند و به شدت بالا و پايين و به پيش و عقب مي برند، و براي نرم شدن مفصل ها، و آمادگي اعصاب خود در طول مدت تمرين دو وزنه ديگر بر دوشهاي خود مي بندند، اين وزنه ها به شکل نعل اسب است تا مانع حرکت سريع بازو نشود. اين ورزش مخصوص مبارزه در شمشيرزني است .

سومين ورزش سوارکاري است ؛ و آن مهارت در خوب سوارشدن ، درست نشستن برزين ، تازاندن و عنان گشاده داشتن اسب است بي آن که سوارکار بر زين بجنبد و بلرزد ؛ و بتواند اسب را در گرم تاختن سبک برجاي نگهدارد . و سوارکار ماهر و قابل آن کس است که بتواند به هنگام تاختن بيست مهره را يکي پس از ديگري بر زمين بيندازد ، و هنگام بازگشتن همچنان در حال تاختن مهره ها را يکي پس از ديگري از جاي برگيرد .

در ايران سوارکاران ماهري هستند که آرام و استوار برزين مي ايستند ، و عنان گشاده اسب مي تازند . سوارکاران ايران درر وقت سوار بودن بر اسب کمي مايل به يک سوبرزين مي نشينند تا هنگام ورزش هاي سوارکاري آسان بتوانند بدن خود را به هر سو بچرخانند . و اين تمرين ها به سه گونه است : بازي با گوي و چوگان ، تيراندازي با کمان و زوبين اندازي .

چوگان بازي در ميدان بزرگي که در هر يک از انتهاي مقابلش دو ستون ،مقداري دور و برابر هم تعبيه شده و به جاي دروازه است ، انجام مي گيرد . در وقت شروع بازي گوي را در وسط ميدان مي اندازند ، و بازيکنان در حالي که چوگان به دست داردند براي زدن گوي به هر سوي مي تازند ؛ و چون دسته چوگان کوتاه است بايد بدن خود را به طرف زمين خم کند تا بتواند گوي را به ضرب چوگان به گردش درآورند. از جمله قوانين بازي چوگان اين است که گوي را در حال تاختن اسب به چوگان بزنند ،و برنده بازي دسته ايست که دفعات بيشتر گوي را از دروازه حريف گذرانده باشد . اين بازي با دو دسته که هر يک متشکل از پانزده تا بيست نفر است ، و با هم رقابت مي کنند انجام مي گيرد .

در ورزش تير و کمان سوارکار با رها کردن تير به عقب در حال گردش به چپ و راست ، و هدف قراردادن فنجاني که برستوني به ارتفاع صد و بيست پا قرار دارد هنر خود را به نمايش در مي آورد. براي بالا رفتن بر اين ستون از       ميله هاي خميده و چوبيني که بر ستون کوبيده اند و به جاي پلکان است استفاده مي کنند . سوارکار در حالي که تيرو کمان در دست دارد، سوار بر اسب به سوي ستون مي تازد و همين که نزديک که آن رسيد بدنش را به عقب به راست ، به چپ مي گرداند و تيراندازي مي کند . شرط موفقيت در اين ورزش داشتن مهارت و چابکي زياد است . اين ورزش در همه شهرهاي ايران معمول است و مطبوع پادشاهان نيز هست . شاه صفي جدّ پادشاه فعلي اين ورزش را دوست مي داشت ، و هميشه با نخستين يا دومين تير فنجاني را که هدف بود مي زد . پسرش شاه عباس ثاني نيز در اين ورزش مهارت تمام داشت ، اما هنرمندي جانشين شاه سليمان از ديگر پادشاهان کمتر بود .

ورزش با زوبين را جريده هم مي گويند و به معني شاخه خرما بن است . زيرا آن را از شاخه هاي خشک شده درخت خرما درست مي کنند، و بلندترين و سنگين تر از نيزه هاي دو سر است . پرتاب آن نيز مستلزم بازوهاي نيرومند و داشتن استعداد و توان مندي بيشتر مي باشد . در ايران جريده بازاني زورمند و هنرمند و ورزيده يافته مي شوند که مي توانند به آساني زوبين را به مسافت ششصد تا هفتصد پا بيندازد .

کشتي يکي از ورزش هاي مهم طبقات پايين است . جايي که کشتي گيران به اين ورزش مبادرت مي ورزند زورخانه ناميده مي شود که به معني جايگاه پرورش زور و نيروست .همه بزرگان و حاکمان استان ها در خانه خود زورخانه اختصاصي دارند و در آن به اين ورزش مي پردازند . افزون بر اين ها هر شهري گروهي کشتي گير دارد که در شهر خويش مشهورند و گاهي نمايش هايي مي دهند . معمولاً کشتي گيران را پهلوان مي نامند که به معني زورمند و دلير است. پهلوانان براي تفريح خاطر و سرگرمي خويش به اين ورزش مي پردازند و گاهي نيز در حضور جمع نمايش هايي انجام مي دهند ، بدين شرح : هنگام کشتي گرفتن شلوار چرمين محکمي که به روغن اندوده است مي پوشند ، و جز اين لباس بر تن ندارند . پارچه سفيدي به کمر مي بندند و روي آن را به روغن مي اندايند تا دست حريف بر آن بلغزد و نتواند او را به چنگ بگيرد. پس از اين که دو حريف کشتي گير در مکان صاف و همواري آماده کشتي گرفتن شدند طبّال براي تحريک و تهييج آن دو به زورآزمايي بيشتر، طبل کوچکش را در تمام مدت کشتي گيري به صدا در مي آورد و بدين سان آغاز کشتي را اعلام مي کند . کشتي گيران لختي به رجزخواني و خودنمايي مي پردازند آن گاه به نشان دوستداري دست يکديگر را مي فشرند ، سپس با نواي طبل هر يک دست خود به ران و پهلوي خويش مي زند و پس از اينکه با رد گربه هم دست دادند و سه نوبت ديگر مانند بار اول با دست به ران و پهلوي خود آهسته فرو مي کوبند و اين کار از آن مي کنند که نفسشان تازه گردد، آن گاه به هم مي چسبند، نعره اي مي کشند ، و هر يک مي کوشد ديگري را برزمين بزند . و در اين مبارزه کشتي گيري پيروز است که بتواند سراسر پشت حريفش را بر زمين برساند، و لحظه اي چند وي را در چنان حالت نگهدارد و نشان پيروزي جز اين نيست .

شمشيربازي يکي ديگر از ورزش هايي است که براي نمايش يا سرگرمي و تفريح خاطر اجرا مي کنند . شمشيربازان پس از حضور در محل نمايش سالحشان را پيش پاي خود بر زمين مي نهند . سلاح شمشيربازان عبارت از سپر و شمشيري راست – تيغه مي باشد . در آغاز پيکار دو حريف زانوان خود را بر زمين مي زنند . سلاح خود را مي بوسند و به پيشاني مي سايند . سپس برپا مي ايستند ، و در حالي که شمشير و سپرشان را به دست دارند با آهنگ طبل دمي چند     مي رقصند ، جست و خيز ميکنند ، و با چابکي ده ها حرکت متفاوت انجام مي دهند ، و وضع مختلف مي گيرند . آن گاه با شمشير به نبرد مي پردازند و هر کدام ضربه هاي شمشير ديگري را با پيش گرفتن سپر دفع مي کند . هر دو با لبه تيز شمشير به هم حمله مي برند، مگر اين که کاملاً نزديک هم باشند . در اين صورت با نوک سلاح خود به هم هجوم       مي آورند . شمشيربازان گاهي به راستي پيکار مي کنند و کار به خونريزي مي کشد . در چنين مواقع آن ها را از هم جدا مي کنند .

جز اين ورزش ها که به منظور نمايش يا تفنن و تفريح خاطر انجام مي پذيرد ، بندبازان ،خيمه شب بازان، شعبده بازان نيز مانند همکاران خود در سراسر جهان با مهارت تمام هنرنمايي مي کنند. بندبازان طنابي از برجي به ارتفاع سي تا چهل تواز مي آويزند و به چابکي هر چه تمام تر از آن بالا مي روند و به زير مي آيند . شگفت اين که بالا رفتن و پايين آمدنشان روي شکم و مانند ديگران نيست ، بلکه آنان سر به پايين و با کمک انگشتان پا از طناب که بسيار ضخيم نيست خود را به بالا مي کشند يا از بالا به پايين مي آيند . ديدن هنرنمايي هاي اين دسته از بندبازان هنگامي به راستي      رعشه آور است که براي نمودن و عرضه داشتن هر چه بيشتر هنر و نيروي خود طفلي را بر دوش خود سوار مي کنند و در حالي که پاهاي طفل از دو سو آويخته است و او را به اتکا و نيروي پيشاني خود نگهداري مي کنند از طناب بالا      مي روند . اينان مانند بندبازان اروپايي روي بندهايي که افقي کشيده شده نمي رقصند ،بلکه روي بند به جهش و شعبده بازي هنرنمايي مي کنند . مهم ترين و شگفت انگيزترين کارشان اين است که موقعي که بند باز بالاي بند مي رود دو سيني تو گود به او مي دهند . بند باز آن ها را چنان قرار مي دهد که پشت سيني ها به هم متکي باشد . سپس خود در گودي سيني رو مي نشيند ، با نهايت چابکي و چالاکي دوبار به طرف جلو و عقب چرخ مي زند و درست با چرخش دوم سيني رو را از بالا به زير مي اندازد و روي سيني زيرين مي نشيند . سپس دگربار دوبار چرخ مي خورد سيني ديگر را به پايين مي افکند و خود همچنان که براسب سوار مي شوند ، روي طناب سوار مي شود . برخي از بندبازان به جاي طناب از زنجير استفاده مي کنند؛و روي آن به هنرنمايي مي پردازند .

جزاز بندبازان شعبده گران  ديگري نيز هستند که با چابکي جهش هاي شگفت انگيزي از خود به منصّه ظهور مي رسانند. اينان از دايره اي که دورش در داخل تيغه هاي براني به فاصله يک گام تعبيه شده به جهش مي گذارند . اين تيغه با همه تيزي که دارند چنان نرمند که به اندک تماس و فشار خم مي شوند . همچنين اين شعبده بازان از ميان طنابي که به شکل مربع درآورده اند و طول هر پهلويش از شانزده تا هجده شست بيش نيست ، و يک طفل به زحمت از آن مي گذرد با جهشي ناگهاني از آن عبور مي کنند ، و پس از گذشتن وي در دم به شکل اول درمي آورند، و چنان اين کار را ماهرانه و تند انجام مي دهند که کسي متوجه عمل آن ها نمي شود .

اين شعبده گران در حالي که مشعل هايي دو سر سوزان در دست دارند بي آن که رنجي ببينند ضمن حرکات ماهرانه صورت و سر خود را از ميان شعله مشعل ها مي گذرانند . اينان روي دو دست و دوپاي خود که قائم نگهداشته اند بدن خود را خم مي کنند و به دو آهنگر دستور مي دهند سنداني روي سينه شان بگذارند و روي آن از قطعه آهن تفته اي بيل بسازند ؛ و براي اين که نيرو و استقامت خويش را خوب تر بنمايند ، و نشان دهند براثر ضربت هاي سنگين پتک آهنگر بدنشان خم نمي شود ، زير بدن خود شمشيري به وضع قائم چنان تعبيه مي کنند که نوک آن با پشت شعبده گر بيش از يک انگشت فاصله ندارد؛ و چندان به چنين حال باقي مي مانند که دو آهنگر کار ساختن بيل را به پايان برند .

پس از پايان يافتن اين شعبده گري شعبده باز ديگري به ميدان آمد، و بعد از اين که به همان وضع بدنش را خم کرد دستور داد روي شکمش که عريان بود سيب يا خربزه اي بگذارند و کسي پيش آمد و با شمشيري که در دست داشت چنان بر آن ميوه زد که از ميان به دو نيم شد و به شکم شعبده باز آسيبي نرسيد .

بعضي از شعبده بازها به جاي مهره از تخم مرغ استفاده مي کنند . آن ها هفت يا هشت تخم مرغ را در توبره اي مي گذارند و با پاي خود لگد کوب مي کنند ، يا يکي از تماشاگران را که به انجام دادن اين کار مايل باشد مي خوانند و پس از دمي چند نشان مي دهند که تخم مرغ هاي له شده به چند جوجه کبوتر يا جوجه مرغ تبديل شده است . آن گاه توبره را به تماشاگران نشان مي دهند تا ببينند و تصديق کنند کاملاً خالي است . سپس آن را ميان ميدان شعبده بازي روي زمين مي گذارند ، پس از چند لحظه به دست مي گيرند و از ميان آن بعض لوازم آشپزخانه بيرون مي آورند .

خيمه شب بازان و شعبده گران ايراني بر خلاف شعبده بازان ما هرگز به غرض گدايي و گرفتن پول به در خانه نمي روند بلکه در ميدان هاي پرجمعيت يا جاهايي که گذرگاه عام است به نمايشگري مي پردازند . و هر کس مايل باشد پولي به آنان مي دهد. آنان شعبده گري خويش را با گفتن داستان هاي شيرين و نقل طرايف و ظرايف و خوشمزگي و شوخي آغاز مي کنند ،و ضمن عمليات خود شيرين کاري ها مي نمايند . گاه به چهره خود نقاب مي زنند ، و گاه بدون نقاب ظاهر مي شوند و به هر روي قريب سه ساعت تماشاگران را سرگرم مي دارند . و وقتي شعبده گري به پايان مي رسد از همه تماشا کنندگان طلب مي کنند چيزي به آن ها بدهند . و اگر کسي به منظور گريز از دادن پول به آهستگي ميدان را رها کرد ، ارشد دسته شعبده بازان با صداي بلند مي گويد که هر کس از جا برخيزد و گرمي و رونق نمايش ما را بشکند وبرود دشمن علي باشد و اين چنانست که بگويد دشمن خدا و پيغمبر و امامان باشد .

بعضي مردم گاهي شعبده بازان را براي اجرا کردن نمايش به خانه خود دعوت مي کنند و در مقابل مبلغي معادل دواکو به آنان مي دهند . ايرانيان به اين گونه نمايش ها و شعبده بازي ها مسخره مي گويند که مترادف با بازي و شوخي است ولفظ ماسکاراد (Mascarde)را ما از اين کلمه گرفته ايم .

جز اين شعبده بازان ايراني که به شرحي که آورده ام در تمام ايران پراکنده اند عده اي از شارلاتان ها و تردست هاي هندي در شهرهاي مهم ايران مخصوصاً در اصفهان به سر مي برند . اما اينان شعبده بازتر از حقه بازان ايراني نيستند، و من از زودباوري و ساده لوحي بسياري از جهانگردان که بدون تأمل پذيرفته اند که اين شعبده بازان مي توانند در يک چشم بهم زدن درختي به وجود آورند و گل و ميوه برآن برويانند و به طرفه العيني از تخم مرغ جوجه بيرون آورند و هزار گونه شگفتي هاي ديگر به معرض بروز و ظهور برسانند سخت در شگفتم . از جمله آقاي تاورنيه (Tavernier) شرح مبسوطي درباره اين خوارق در سفرنامه خويش آورده ، و گرچه ضمن بيان اين شعبده بازي ها به اجمال و ابهام به نحوه عمل آن ها اشاره کرده ، اما من وقتي نخستين بار تردستي ها و چشم بندي هاي اين شعبده گران را ديدم دريافتم که کارشان ترفند است، از اين رو در اعمالشان دقيق شدم و به چگونگي شعبده گريشان پي بردم و آن چنين است : آن ها چادر کوچکي به شکل دايره يا چهارگوش در حياط يا باغچه يا هر محلي که براي نمايش انتخاب کرده اند ، مقداري دور از محل اجتماع تماشاچيان و روبه روي آن ها برپا مي کنند ، و وقتي همه ابزار و اثاثه کار نمايش را آماده کردند دانه يا درختي را که مقتضي فصل است در دست مي گيرند ، و ضمن خواندن اوراد و اذکار و درآوردن اداها و اطوارهايي که مخصوص خودشان است و در چنين مواقع بروز مي دهند دانه را دروسط خيمه مي گذارند و روي آن خاک مي ريزند و آبياري مي کنند و سپس چهارگوشه خيمه را تا مي کنند . در اين هنگام شعبده گر ميان چادر و تماشاچيان مي ايستد و براي منصرف کردن ذهن تماشاگران از دانه و چادر به اجراي شعبده بازي هاي ديگر مي پردازد. در همين هنگام يکي از همدستانش چنانکه تماشاگران متوجه نشوند زير چادر مي خزد و شاخه برگ داري از نوع همان درخت که هسته اش را به خاک کرده اند در محل دانه مي نشاند و مي رود . در اين موقع شعبده گر اصلي شاخه سرکشيده درخت را به تماشاگران نشان مي دهد و آن گروه زود باور ساده لوح به تصور اين که براثر اوراد و اذکار وي دانه در اندک زمان شاخي شده ، هلهله هاي تحسين آميز و شگفت انگيز مي کنند . در اين وقت يکي از همکاران شعبده گر براي جلب توجه بيشتر تماشاگران و تحميق ايشان زير بغل يا نقطه ديگر از بدنش را اندکي مي شکافد و خوني را که خارج مي شود پاي آن شاخه مي ريزد . در اين هنگام ديگر افراد شعبده گر براي انصراف خاطر تماشاچيان از نو به خواندن ورد و ذکر و عزايم و تردستي هاي ديگر مي پردازند يکي از آن ها دامن خيمه را فرو مي افگند تا تماشاگران شاخه را نبينند، و گروه شعبده بازان بدين گونه پنج يا شش بار به عمليات خود ادامه مي دهند تا همکارشان در فرصت هاي مناسب و طي مدت يک يا دو ساعت بتواند به جاي شاخه کوچک شاخه بزرگتر و ميوه دار بنشاند، و تماشگران جاهل و ساده لوح باور مي کنند که شعبده بازان بر اثر خواندن اوراد و عزايم مخصوص توانسته اند در مدت يک يا دو ساعت هسته اي را به درختي ميوه ده تبديل کنند .

اولين بار که من اين شعبده بازي را ديدم خواستم به خيمه ايشان نزديک شوم و طرز عمليات محيرالعقول ! آنان را ببينم . نگذاشتند . به ايشان گفتم خودشان نيز به چادر نزديک نشوند و چند قدم دور از آن هنرنمايي خود را به منصّه ظهور رسانند، نپذيرفتند . رها کردم به کارشان ادامه دهند ، اما دو نفر را گماشتم تا دقيقاً به نحوه کارشان توجه کنند . آنان نيز به همان نتيجه رسيدند که من قبلاً دريافته بودم .

اين شعبده بازي ها را من در چند کشور ديگر نيز ديده ام، و همه بدين سان است ، همچنين شنيده ام برخي از شعبده گران اين چشم بندي را با درختان تقلبي ظاهر مي کنند، و به تحقيق مي توان باور کرد که شعبده گران هندي و ايراني       شعبده بازاني بسيار ماهرتر و چابک تر از چشم بندها و تردستي هاي اروپايي مي باشند ، و چنان صنعتگري مي کنند که عقل از تصور آن قاصر مي ماند .

در گلکند چهار زن را ديدم که راست يکي روي شانه ديگري ايستاده بود ،و زن چهارمي که بالاتر از همه بود کودکي را در بغل داشت؛ و زن اول که ديگران روي دوشش بودند، به حال قدم دو مي رفت ،زن دوم با حرکتي تند و ناگهاني روي دوشش پريده دو زن ديگر از درختي بالا مي رفتند .

از مرحوم کارن (Carron) که جهان بازرگاني هند و جاهاي ديگر چون او در کار تجارت آگاه و هوشياري نديده است، درباره شعبده بازي چينيان و ژاپني ها که مشعبدان و تردست هاي معروف جهان مي باشد چيزهاي حيرت انگيزي       شنيده ام. وي با قاطعيت و اطمينان کامل مي گفت بعضي از اين شعبده بازان طفلي را به هوا پرتاب مي کنند و کودک به هر صورت که اراده کنند روي يکي از پاهايش روي پاي ديگرش ، روي تمام بدنش يا با سرش فرود مي آيد و آسيب    نمي بيند . بي درنگ بر مي خيزد و به بازي مي پردازد . و اين عمل خارق العاده چنان شگفت انگيز مي باشد که در هيچ داستان و افسانه اي نظير آن نيامده ، و تنها بدين صورت مي توان توجيه و تصور کرد که شعبده بازان با چشم بندي هاي ماهرانه خود بعضي ابزار بي جان مشابه طفل را به جاي کودک به نمايش درمي آورند ، و آن را در نظر تماشاگران حقيقت جلوه مي دهند .

من درصدد نوشتن و شرح کردن همه شعبده گري هايي که از شعبده بازان هندي ، و چيني شنيده ام نيستم . مردم مي گويند اين عمليات محيرالعقول حاصل سحر و جادو و دخالت شيطان است ؛ و بارها سعي کردم به واقعيت و حقيقت اين کارهاي شگفت انگيز آگاه شوم و آثار تأثير حضور احتمالي شيطان را دريابم اما هرگز اندک موفقيتي حاصل نکردم . زيرا هر زمان اين نمايش ها را از نزديک مورد بررسي قرار مي دادم آثار چشم بندي يا سحر و جادو ناپديد مي شد .

مردم ايران قماربازي را تائون (Taoun) مي گويند. اين کار در دين اسلام عملي زشت و حرام است ؛ اما افراد پليس با گرفتن جريمه به آن ها اجازه ضمني مي دهند . مسئوليت قمارخانه ها و روسپي خانه ها و رسيدگي به امور اين اماکن به عهده مشعلدارباشي يکي از مأموران ارشد دربار است، و اوست که از متصديان اين اماکن ماليات مي گيرد . باور       مي توان کرد اگر موضوع منع قماربازان جداً مورد توجه قرار گيرد و گرچه گناه ارتکابش در نظر قماربازان سبک است، آسان مي تواند از رواجش جلوگيري کرد و حال آن که شراب خوردن با اين که مصرفش در مذهب اسلام کاملاً نهي شده ، رواج کلي دارد .

برخي از مجتهدان بر اين اعتقادند اگر قماربازي جنبه برد و باخت نداشته باشد و پول رد وبدل نشود نامشروع نيست ، اما چون لازمه قمار بازي برد و باخت مي باشد هر گونه تعبير و تفسير شود ، حرام است . گنجفه بازي نوعي قمار مي باشد که ميان مردم طبقات پايين رواج دارد. گنجفه متشکل از نود کارت است که هر هشت عدد آن ها به نوعي جدا از بقيه کارت ها نقاشي شده و بازي کردن با آن ها مستلزم ابتکار وتفکّر نيست . ديگر از وسايل قماربازي ايشان فرفره هايي است چهار يا شش سو که هرطرفش به رنگي رنگ آميزي يا نقاشي شده است. طاس نرد، تيله و امثال اين ها نيز انواع وسايل ديگر قمار است . اين نکته گفتني است که فقط يک صدم مردم ايران قماربازي مي کنند ، و اين عده نيز از ميان افراد طبقه پست بر مي خيزند .

در قهوه خانه ها براي مشتريان تخته نرد مي آورند تا با بازي نرد خود را سرگرم بدارند . همچنين بازي صدف که مخصوصاً ميان ترک ها رواج دارد و اين بازي وسيله ارامنه از اروپا به ايران آمده است ؛ و بازي تخم مرغ که در ايام عيد نوروز رواج کلي دارد . ايرانيان از چند روز پيش از فرارسيدن عيد باستاني و ملي نوروز تعدادي تخم مرغ را به رنگ هاي گوناگون رنگ آميزي و بضي را نقاشي يا تذهيب مي کنند . هر يک اين تخم مرغ ها يک يا دو پيستول       مي ارزد . پوست بعضي از تخم مرغ هاي مخصوص بازي را به وسايلي سخت و سفت مي کنند تا زود نشکند .

بعضي از بزرگان و افراد طبقه ممتاز که عده شان بسيار نيست اوقات فراغت خود را به بازي شطرنج مي گذرانند . اين بازي نيز ظاهراً مانند ديگر بازي هايي که قمار به شمار مي آيند حرام است. اما شطرنج بازي در اجتماع مخالف شوؤن شمرده نمي شود . درباره ابتکار بازي شطرنج و اشتقاق اصطلاحات آن و نام مهره هاي چندگانه اش، محققان عقايد متفاوتي بيان کرده اند . ايرانيان بر اين دعوي اند که دانشمندان و متفکران باستاني آنان شطرنج را ابداع و اختراع     کرده اند، و ريشه لغوي نام هاي مهره هاي شطرنج همه فارسي است . برخي از آنان شطرنج را صد رنج مي گويند،و همچنين توجيه مي کنند ، از آن بدين نام ناميده شده که بازي کردن شطرنج مستلزم دقت و حوصله زياد مي باشد ، و بازي شطرنج همواره موجد اندوه و افسوس شاه است ، زيرا اين بازي موقعي پايان مي يابد که يکي از دو حريف شاه طرف مقابل را مات کند، و لفظ اشک (Eche)و مات (Mat) از شک (Cheic) يا شامات (Chamat) گرفته شده که اصلي ترين و مهم ترين اصطلاح اين بازي است ، و به معني گرفتاري غير قابل رهايي شاه مي باشد .

ايرانيان به بازي شطرنج ارج بسيار مي نهند، و بر اين اعتقادند کسي که در بازي شطرنج تسلط و مهارت بسيار دارد سزوار و قابل آنست که بر سراسر جهان حکومت کند . و نيز مي گويند دو بازيکن ماهر حداقل بايد سه روز با هم بازي ، رقابت کنند ، تا يکي بر ديگري پيروز شود .

در گفتارهاي آينده ضمن شرح  فصل موسيقي درباره آواز و رقص سخن مي گويم ، و اکنون مناسب مي دانم در پايان فصل راجع به جشن شاطر که يکي از جشن ها و تفريحات جالب و شادي آفرين مي باشد اشاره کنم . شاطر اصطلاحاً به معني نوکر بادپاي شاهنشاه است ، و جشن شاطر آزمايش تندروي کسي است که داوطلب خدمت در دربار شاه مي باشد .

کسي که در طلب اين عنوان است بايد در فاصله زماني صبح کاذب و غروب مسافت يک فرسنگ و نيم فرانسوي از بيرون در کاخ شاهنشاه بدود و دوازده عدد تير را طي دوازده بار رفتن و بازگشتن يکي پس از ديگري بياورد . اگر از عهده چنين آزمايش برآمد به سمت شاطري پذيرفته مي شود .

روزي که شاه سليمان به تخت پادشاهي برآمد منسوبان دستگاه سلطنت درباريان به افتخار آغاز پادشاهيش نمايش هاي جالب و خوبي ترتيب دادند؛ و چون درباره جشن شاطر نيز مطالب خاطر پسند و شيريني عرضه داشتند فرمان داد وسايل نمايش آن را نيز به طرز باشکوهي فراهم آورند و اجرا کنند . اخترگران و ستاره شناسان روز بيست و ششم ماه 1667 ميلادي را براي اين کار مناسب شمردند تفنگچي باشي که در آن روزگاران از جمله مقربان درگاه بود شب پيش از روي نمايش شاطر را به حضور شاهنشاه برد ، و شاه وعده فرمود اگر وي از عهده امتحان مقرر برآمد به سمت شاطري دربار پذيرفته خواهد شد ، و يک دست خلعت کامل نيز به وي داده مي شود؛ و اجازه داد ساعت چهار روز بعد به دويدن آغازد؛ و اين ارفاقي درباراو بود زيرا قبلاً قرار بود از صبح کاذب به دويدن بپردازد ؛ و ساعت چهار يک ساعت پيش از دميدن سپيده صبح کاذب بود . به فرمان مسئولان برگزاري جشن صاحبان خانه هاي مسير شاطر و دکانداران، جلود کان ها و خانه هاي خود را آذين بندي کردند، و نوکران سراسر راه را جارو و آب پاشي نمودند. همه جا مانند تنظيفاتي که پيروان کليساي رم روز برگزاري جشن خدايان مي کنند پاکيزه و تزيين شده بود . سراسر ميدان شاه اصفهان همانند سالن بال خلوت و تميز بود . جلو در بزرگ کاخ پوشي به طول هشتاد و به پهناي سي پا و ارتفاع مناسب ، روي پايه هاي مطلاّ برافراشته بودند . پيرامون چادر و طرفي که رو به کاخ و راه آمدن شاطر بود ،باز بود . سراسر جدار داخلي پوش را با قالي هاي گرانبها و پارچه هاي زربفت همانند آستر پوشانده بودند؛ و در قسمت پايين چادر قالي بزرگ يک پارچه گرانبهايي گسترده بودند . روي اين قالي پرقيمت بالش هاي زربفت قرار داشت . از بالا تا پايين پايه هاي خيمه        منگوله هايي که شاطرهاي دربار به منظور تقويت روحيه خود هنگام دويدن به سر و کمر خود مي آويزند آويخته بودند . در يک گوشه قفسه اي که در آن ظرف هاي زرين و جواهر نشان چيده بودند قرارداشت . اين ظرف ها مخصوص نوشيدن آشاميدني هاي گوناگون بود . و در قفسه ديگر بيست سيني طلا همه پر از شيريني هاي خشک و تر و انواع مربا وجود داشت . ده يا دوازده نفر از شاطرهاي مخصوص دربار همه ملبّس به لباس هاي گرانبها که جامه هر نفر به رنگي و آرايشي جداگانه بود به بزرگاني که دعوت شده بودند اداي احترام مي کردند . لباس شاطرها از آن رو هر کدام به رنگي بود که در ايران هنوز مرسوم نيست که خدمتگران دربار و يا مقامات عالي ديگر لباس متحدالشکل بپوشند .

دسته اي از افراد گارد شاهي بر در پوش آماده خدمت بودند ، و نگهبانان سلطنتي در تمام راه هاي ورودي ميدان به صورت فشرده صف بسته بودند . روبه روي در بزرگ کاخ نه فيل که همه غاشيه هاي گران قيمت داشتند، و دست و پا و گردن و پهلوشان به چندان زنجير و تزيينات نقره آرايش يافته بود که هيچ حيوان پر زوري قدرت کشيدن سنگيني آن ها را نداشت ، برپا ايستاده بودند . هر يک اين فيل ها فيلبان مخصوص داشت ، و همه آنان ملبس به لباس فيلبان هندي بودند . بزرگ ترين و تنومندترين فيل ها براي سواري شاهنشاه تزيين و آماده شده بودند .  برپشت اين فيل به جاي زين و ساز و برگ تخت سقف داري تعبيه کرده بودند . اين تخت چندان بزرگ و جادار بود که شاه مي توانست به راحتي در آن استراحت کند ، بر دو تير چوبين که سقف تخت را نگه مي داشت برخي سلاح از قبيل تير و کمان و سپر و امثال آن آويخته شده بود . جز اين ها در انتهاي ضلع جنوبي ميدان بعضي جانوران درنده که براي شکار کردن تربيت شده بودند مانند: شير ، يوزپلنگ ، ببر، گربه وحشي ، و امثال اين درندگان ديده مي شدند. در طرف ديگر ميدان ارابه هاي هندي که وسيله گاوهاي تنومندي و پر زوري که سراسر پوست بدنشان سفيد بود کشيده مي شدند، مشاهده مي شدند همچنين بعضي  حيوانات مخصوص جنگيدن مانند گاوهاي نر ، گاوميش ،گرگ و قوچ و مانند اين ها وجود داشتند . به گردن هر يک اين جانوران کيسه کوچکي محتوي طلسم و تعويذ و دعا آويخته شده بود . اين تعويذها براي آن بود که جانوران از انواع بلاها در امان باشند . مسلمانان اين طلسم ها و دعاها را نه تنها به گردن فرزندان و زنان و حيوانات خود مي آويزند ،بلکه به اجسام غيرجاندار نيز آويزان مي کنند، و گاهي ديده مي شود بيشتر بدنشان پوشيده از تعويذ و طلسم است . بعضي از کاتوليک هاي پيرو کليساي رم نيز چنين معتقداتي دارند .

در انتهاي قسمت شمالي ميدان گروه هاي ديگري از نمايش دهندگان مانند دسته هاي رقاصه ها و شاطران ديگري که آنان نيز براي پايکوبي و دست افشاني آماده بودند ديده مي شدند . گروه شعبده بازان، معرکه گيران ،خيمه شب بازان ، شمشيربازان هم بودند . در فاصله هاي اين دسته ها گروه هاي ساز و موسيقي جاي داشتند . شاطرهاي چالاک و چابک مخصوصاً آنان که وابسته به دستگاه بزرگان بودند، و در رقصيدن مهارت کامل داشتند براي هنرنمايي آماده بودند؛ زيرا در مشرق زمين رقصيدن کاري زشت و ننگ آور است و هيچ زني جز زنان روسپي نمي رقصد .

خوب به خاطر دارم ، زماني که پادشاه فرانسه هنوز جوان بود شاهنشاه ايران يک نفر را همراه يکي از بازرگانان فرانسوي مقيم اصفهان براي فروختن ابريشم و خريدن بعضي از اجناس خوب و درخور توجه به فرانسه فرستاد . بازرگان فرانسوي او را به همه جاي شهر برد، و همه چيزها را به اين ايراني که حتي يک کلمه هم زبان فرانسوي نمي دانست نشان داد. روزي او را به بالتي که اتفاقاً پادشاه جوان فرانسه در آن جا مي رقصيد برد و شاه را در حال رقصيدن به او نشان داد ، و پرسيد : پادشاه خوب مي رقصد؟ مرد ايراني جواب داد : به نام خدا ، ماشاءالله ، نظرنخورد، شاطر خوبي است .

ميدان بزرگ به شرحي که آوردم آرايش يافته بود . سراسر طول گذرگاه شاطر که  بيشتر آن ها مسقّف بود نيز به وضع جالبي مزّين شده بود . همه دکان ها را با آويختن پارچه هاي گرانبها و قالب هاي نفيس زينت داده بودند . برخي از آن ها را با نصب انواع اسلحه به صورت انبار تسليحات درآورده بودند ، و ميان آن ها کتيبه ها و شعارهايي تعبيه کرده بودند . هر بار اندک مدتي پيش از آن که شاطر از آن کوچه ها بگذرد آن ها را از نوآب پاشي ، و با گل تزيين مي کردند . بيرون شهر تا محلي که تيرها نصب شده بود به انواع بيرق ها و تزيينات گوناگون آرايش يافته بود . تيپي از افراد هندي که شمارشان از دو يا سه هزارتن افزون بود در يک قسمت ميدان ، و فوجي از ارامنه که عده شان به همين اندازه مي رسيد در قسمت ديگري از ميدان ايستاده بودند . صف زردتشتيان و يهوديان در جاي ديگر ميدان بود .

باري ، به خاطر خوشامد پادشاه ، همه جا به نيکوترين طرز آرايش يافته بود . بزرگاني که خانه هاشان در گذرگاه شاطر بود، جلو در خانه ميزي گذاشته بودند ، و روي آن را سيني هاي پر از انواع شيريني و ميوه و قدح هاي بزرگ پر از شربت چيده بودند . در تمام طول مسير آلات موسيقي وجود داشت تا آهنگ نوازان به محض مشاهده شاطر آن ها را به نوا درآورند .

شاطر پيراهن ساده و نازکي از جنس کتان سيم تار که ران هايش را نيز مي پوشاند ، بر تن داشت . افزون بر آن پارچه اي  چند لا که به شکل صليب سن آندره ، روي شکمش تاخورده بود ، سينه و پهلوهايش را محکم درخود پيچيده بود . اين پارچه ميان ساق هاي پايش با کتان ديگري مربوط بود . بازوان و ساق هاي پا و ران هاي شاطر عريان ، و اندوده به روغني گندمي رنگ مرکب از عصاره جوزبويا و روغن گل و دارچين بود . پاي افزارش شبيه کفش نوکرها بود . کلاه ساده اش که با سه يا چهار پر کوچک و سبک تزيين يافته بود تا روي گوشهايش پايين آمده بود . روي کلاه و گردن و بازو و سينه شاطر چندين تعويذ و طلسم آويخته شده بود .

وضع ظاهر شاطر چنين بود که آوردم . وقتي به حرکت در مي آمد شانزده تا بيست ت از شاطرهاي بزرگان پيشاپيش يا در دو طرف او به نوبت مي دويدند . همچنين در جلو وي بيست و پنج تا سي نفر سوارکار به حرکت در مي آمدند . بعضِ آنان از جمله اعيان و اشراف بودند ، و دويست قدم جلوتر از همه اسب مي تاختند . اينان به منظور مزيد جلال و شکوه نمايش درمراسم شرکت مي کردند نه براي گشودن و منظم کردن راه .پيک مخصوص پادشاه نيز در تمام طول مسير ، و در تمام طول مسير ، و در تمام دفعات رفت و آمد شاطر را همراهي مي کرد تا شاهد کارش باشد .

مردم در تمام مدتي که شاطر مي دويد به صورت و بازوان و ران و ساق دست و پايش گلاب مي افشاندند تا خنک شود و طراوت و شادابيش را بازيابد . از راست و چپ و جلو و دنبال بادش مي زدند و اين کار را چنان سريع و منظم انجام مي دادند که با اين که همواره سراسر راه پر از انبوه سواره و پياده بود هرگز مانعي براي دويدن شاطر پيش نمي آمد .

زبان همه تماشاگران به تمجيد و تحسين و تشويق شاطر گويا بود . براي موفقيتش نذرها و نيازها مي کردند ، و با صداي بلند به درگاه خدا و پيغمبران التماس مي کردند که به او توفيق بدهند؛ و اعيان و اشراف که به او مي رسيدند نويدش مي دادند که صاحب جاه و عزت و مکنت خواهد شد . اين تشويق ها و خوشامدگويي ها بر حرارت و شهامت و نيروي شاطر مي افزود .

يادم رفت بگويم بر ستوني که نشانه پايان مسير بود تيرهايي که بايد بياورد بر روي حمايلي نصب شده بود ، و در همانجا چادري افراشته بودند که از نظر بزرگي نصف پوشي بود که در مدخل کاخ سلطنت برپا داشته بودند ، و تزييناتش نيم چندان بود .

وقتي شاطر نخستين بار از جلو کاخ دويدن آغاز کرد ، ضمن دويدن به جهش و پرش پرداخت ، و دست هايش را مانند شمشيربازان به حرکت درآورد ، و به بدنش تاب و پيچ انداخت . اين حرکات را از آن انجام داد که بدنش براي دويدن مدتي نسبّه طولاني گرم شود .

اول دور رفتن و برگشتنش را بدين سان بدون توقف به پايان رساند، اما ضمن دويدن در دورهاي بعد لحظاتي براي تازه کردن نفس درنگ کرد ؛ و وقتي به چادري که تيرها در آن بود داخل مي شد دو شاطر زورمند بازوانش را مي گرفتند، روي فرش مي نشاندند و به مدت يک پاتر (Pater)شربت يا مقوّي ديگري به وي مي خوراندند ، و عطري پيش شامه اش مي گرفتند تا مشام جانش تازه شود .

مقارن اين احوال شاطر ديگري از دست يکي از مأموران شاه تيري مي گرفت و به پشت شاطر نصب مي کرد. درازي اين تيرها بيش از يک پا ، وضخامتش افزون تر از يک قلم تحرير نبود . و در انتهاي آن رشته بلند و باريکي همانند نوارچسب ، مشابه نواري که مسيحيان روي نان تقديس شده مي گذارند ديده مي شد . شاطر در مدت شش ساعت شش بار تا محل ستون نشانه دويد و بازگشت ؛ اما رفت و آمدش در دفعه هاي بعد وقت بيشتر مي گرفت .

چنانکه ياد کردم بزرگان دربار يکي پس از ديگري يک يا چند بار همراه شاطر اسب مي تاختند . شيخ علي خان حاکم بزگترين و مهم ترين ايالات ايران با اين که پيري شصت ساله بود . پنج بار شاطر را با اسب مشايعت ، و هر بار اسبش را عوض کرد . صدراعظم نيز با اين که همانند شيخ علي خان پير بود سه بار همراه شاطر اسب تازاند ؛ و ناظر يا وزير دربار هم که تقريباً هم سن آن دو بود فقط دوبار فرصت يافت شاطر را مشايعت کند. و از آن به همين اندازه اکتفا کرد که شاه وي را به انجام دادن کاري مأمور فرمود و وزير به منظور اثبات اخلاص و عبوديّت خويش به تنها پسرش که بيست و دو سال داشت ، و از تازه رويي و شکفتگي همانند فرشته بود دستور داد که دوازده بار شاطر را مشايعت نمايد ، و اين جوان خوش اندام و بازيت و فراز ساعت چهارصبح تا ساعت شش بعدازظهر بي آن که طيّ اين مدت طولاني چيز بخورد در ميان چندين غريو و غوغا ،دائم از اين سو به آن سو مي تاخت و فعاليت مي کرد .

شاهنشاه دستور داده بود دوازده تن از برزگان صاحب مقام دربار نيز هر کدام يک بار با اسب شاطر را مشايعت کنند، و اين فرمان اجرا شد . در هفتمين دور دويدن شاطر که حرکتش به سبب شدت تابش خورشيد و حرکت شن در فضا ، اندکي به سستي گراييده بود، من نيز وي را مشايعت کردم ، و با اين که چنان که گفتم لختي آهسته تر مي دويد ناچار بودم اسبم را چهار نعل بجهانم تا از او دنبال نيفتم .

هنگامي که شاطر وارد ميدان شاه شد آواي تحسين و آفرين و هلهله شادباش به آسمان رسيد . غريو طبل هاي بزرگ و بشکه مانند که روي ارابه ها جا داشتند سراسر فضا را فراگرفته بود . اين صداها چنان بلند و ديوسان بود که من هرگز چنان آوايي نشنيده بودم ، و تا سه فرسنگي فضا را مي شکافت .

وقتي شاطر در دور ششم حرکت به ميدان نزديک شد شاه جلو چادر آمد تا رسيدنش را تماشا و او را تشجيع و ترغيب کند؛ و آن گاه که هشتمين دور دويدنش را به پايان رساند سي سيني بزرگ زرين پر از خوراکي هاي شيرين و مطبوع براي پذيرايي شاطران به چادر آوردند . و سه ساعت بعداز ظهر شاهنشاه برابر پنجره يکي از کلاه فرنگي ها که مسلط و مشرف بر ميدان بود نمايان شد . در آن وقت همه دسته ها و گروه ها که براي هنرنمايي با وسايل هنري خود آماده بودند ، بدون توجه به تماشاکنندگان نمايش را آغاز کردند . جانوران حاضر به پيکار به جنگ پرداختند . و رقاصان ورقاصه ها به پايکوبي و دست افشاني آغاز نهادند. بندبازان ، شعبده گران،شمشيربازان ، حقه بازان ، هر دسته جداگانه در جايي که بودند به هنرنمايي پرداختند . باري ، شگفت انگيزترين بازي هاي سرگرم کنند جهان در ميدان شاه به منصّه ظهور درآمده بود . اين نمايش هاي متنوع زيبا چنان همزمان و در نهايت مهارت اجرا مي شد که تماشاگران متحيّر بودند به کدام يک بنگرند.

گر چه همه تماشايي بود اما بيشتر مردم به ديدن جنگ جانوران درنده که در نظر ايرانيان جالب تر نمايش هاست پرداختند. نبرد شير يا پلنگ با گاوان نر ، گاوميش ها ؛ پيکار گرگ ها و قوچ ها و خرس ها مخصوصاً بسيار جالب و تماشايي بود.

گفتني است که حيوانات شاخدار هر کدام به شيوه خاص خود مي جنگند . مثلاً گاوميش ها با شاخ به هم مي ستيزند ، و تا هنگامي که يکي از دو حريف از ميدان نبرد بيرون نشود جنگ ادامه مي يابد . اما قوچ ها از فاصله ده يا دوازده قدمي به يکديگر حمله مي کنند ، و چنان سرشان را به سختي به هم مي زنند که صداي برخورد آن از فاصله پنجاه قدمي به گوش مي رسد . پس از نخستين تصادم دوباره به جاي اول باز مي گردند ، و باز از فاصله ده دوازده قدم به سرعت جلو مي آيند و به شدت پيشانيشان را به هم مي کوبند ، و پيکارشان بدين سان چندان ادامه مي يابد که يکي بي تاب شود خون از سرش روان گردد و از پا درآيد . اما نبرد گرگ ها به صورتي ديگر است . آن ها روي پاهاي خود بلند مي شوند ، با دستشان به حريف حمله مي برند ، و تا آن ها را از هم جدا نسازند همچنان با هم مي جنگند . اما چون اين جانور درنده سنگين است، براي تحريک کردنش به مبارزه بايد او را به خشم آورند . براي اين کار سر طناب درازي و محکم به پايش مي بندند، و آنگاه بچه يا نوجواني را به او نشان مي دهند . گرگ براي دريدن و بلعيدنش از جاي مي جهد، و حمله مي کند . اما پيش از آن که به هدف برسد طناب را مي کشند و مانع پيش رفتنش مي شوند . دگر بار طناب را شل مي کنند، و وقتي گرگ حمله برد باز طناب را مي کشند . بدين سان جانور را سخت خشمگين مي سازند در چنين حال نعره مي کشد و براي جنگ آماده مي شود .

جشن شاطر بدين سان خاتمه يافت که شاه ساعت پنج بعد ازظهر بر اسب نشست و به طرفي که شاطر مي آمد روان شد . نزديک دروازه حومه شهر او را ديد . شاطر به محض ديدن شاه براي نماياندن اين که همچنان به نيروست کودکي را بر دوش خود گرفت و همچنان مي دويد . غريو تحسين و آفرين تماشاگران به ديدن منظره در فضا پيچيد . شاه با صداي بلند و رسا رو به شاطر کرد و فرمان داد براي او خلعت بياورند . خلعت شامل يک دست لباس کامل گرانبها از پا تا سر بود . همچنين مبلغ پانصد تومان پول که معادل بيست و دو هزار و پانصد ليور است . همچنين منصب شاطرباشي يعني ارشد شاطرها را که يکي از مشاغل مهم و پردرآمد است به وي ارزاني داشت . همه بزرگان نيز به نوبه خود تحفه و هديه اي به او دادند .

گفتني است با اين همه کوشش و زحمتي که شاطر موصوف تحمل کرد برخي بر اين عقيده بودند که وي شاطر ورزيده و زرنگي نبود ، زيرا نتوانسته بود دوازده تير را در مدت ده ساعت بياورد ، و اين کار را در چهارده ساعت انجام داده بود. و نيز مي گفتند درزمان پادشاهي شاه صفي شاطري بوده که دوازده تير را در مدت دوازده ساعت آورده بود .

با دوستان خود این مطلب را به اشتراک بگذارید

نظرات ارسالی

نظر خود را با دیگران به اشتراک بگذارید

 Color SchemeMost of the Elements in Website Secondary MenuSecondary Menu Background Color Links ColorColor of Hyperlinks