مـقالات ســایت

رستم پهلوان در سغد

🕔1394/06/02 0 Comments

سعدیانه ، از شهر ب نشین (= ساتراپی ) های شاهنشاهی هخامنشی ، سغدیان مردمانی ایرانی ، نیاکان قدیمی تاجیک های امروزی ، و زبان سغدی زبان مردم نواحی سمرقند و دره زرافشان ( در تاجیکستان امروزی ) بوده است .

این زبان از مهم ترین زبان های ایرانی میانه شرقی ، زبان میانگان جاده ابریشم در سده های ششم تا دهم میلادی ( چهارم هجری ) و زبان اداری ، تجاری و فرهنگی در نواحیی مانند واحه های تورفان در ترکستان شرقی بوده است ( برای آگاهی بیشتر   زرشناس 1380؛مقدمه ، ص دو –پنج ). پیکره ادبی این زبان از سنگ نوشته ، متن های ادبی و داستان ، متن های دینی ( مانوی ، بودایی و مسیحی ) و اسناد مدارک اجتماعی –اقتصادی تشکیل شده است .

درمیان آثار بر جایمانده از این زبان داستان رستم ، پهلوان افسانه ای اقوام ایرانی نژاد دیده می شود که به یمن وجود شاهنامه ، این شاهکار ادبیات جهان ، نزد همگان شناخته است . داستان رستم که در خرده نوشتاری مکشوف دردون هوانگ به زبان سغدی ثبت شده ( Sims – Williams 1976;pp.54-61: برای ترجمه فارسی        قریب 2537/1357 : ص 44-53 ) و با حلقه داستان های رستم که فردوسی در شاهنامه نقل کرده است ، تفاوت هایی دارد . این تفاوت ها نشان دهنده آن است که در ایران شرقی حلقه جداگانه ای از افسانه های مربوط به این پهلوان در دوران پیش از اسلام وجود داشته است (96 Azarpay. 1981: p.95-). گروهی از ایرانشناسان افسانه رستم را سکایی ( gersheitch, 1968:4)و گروهی دیگر آن را متعلق به سنت ادبی بومی پیش –سکایی زرنگ 0سیستان ) می دانند .( Noldeke1920:10).

رستم شاهنامه ، همانند قهرمان حلقه داستانی سکایی ، چهرمان پهلوانی است که در گونه های خاصی از مضمون های داستانی ادبیات شفاهی غیر دینی و سرگرم کننده ظاهر می شود و از دوران پیش –مسیحی سینه به سینه منتقل شده است . این پهلوانان چهرمان جنگجوی حماسی هند و اروپایی است که با عمری دراز محافظ سلسه های فرمانروا است . و خویشکاری اصلیش تاج بخشی است (skjaervO 1998:p.159).

داستان رستم فارسی منظوم است و خرده نوشتار سغدی رستم به نثر نوشته شده است . متن سغدی داستان که بيش از داستان های شاهنامه صورت افسانه ای دارد ، جزئی از داستانی طولانی تر بوده است که آغاز و انجام آن در دست نیست . آنچه در پی می آید ، برداشتی امروزی و نزدیک به متن سغدی از صحنه نبرد رستم با دیوان است :

... رستم تا دروازه شهر از پی دیوان تاخت و بسیاری از آنان را برخاک هلاک انداخت . دیوان چون به شهر رسیدند ، دروازه ها را از بیم رستم بستند . رستم با پیروزی و سرافرازی بازگشت و به چمنزاری خرم رفت . زین را از رخش (اسب رستم ) برداشت و او را به چرا رها نمود . خود نیز جامه جنگ را از تن بیرون کرد و خوردنی بخورد و آرام گرفت و به خواب رفت . دیوان گردهم آمدند و انجمن کردند و گفتند شرم بر ما باد که یکه سواری ما را چنین درهم شکست و در شهر زندانی کرد . چاره ای باید ساخت . یا باید همه جان بسپاریم و نابود شویم و یا کین خدایان بستانیم . پس از آن دیوان ساز و برگ گران فراهم ساختند . آنگاه دروازه های شهر را به ضربت های گران کشودند وبه سوی رستم روی آوردند . از دیوان بسیاری سوار بر گردونه و بسیاری سوار بر فیل و بسیاری سوار بر خوک و بسیاری سوار بر روباه و بسیاری سوار بر سگ و بسیاری سوار بر مار و بسیاری سوار بر سوسمار و بسیاری پیاده بودند . بسیاری نیز پرّان بودند و چون کرکس تیز می رفتند . بسیاری هم سر بر زمین و پا به بالا داشتند و واژگون   می رفتند . زمانی دراز راه پیمودند و به شعبده و جادو باران و برف و تگرگ برانگیختند و آتش و شعله و دود بپا ساختند و غوغا کردند و به جست و جوی رستم دلاور شتافتند . رخش از نیرنگ دیوان آگاه شد . دمان خود را به رستم رسانید و او را بیدار کرد و از نیرنگ دیوان آگاه ساخت . رستم برخاست و جامه جنگ پوشید و پوست پلنگ بتن کرد و تیر و کمان برداشت و بر رخش سوار شد و به جانب دیوان تاخت . چون سپاه دیوان را از دور دید تدبیری اندیشید . رو به رخش کرد و تدبیر خود را با وی در میان گذاشت . رخش پذیرفت ناگاه بازگشت و رستم را به شتاب از برابر دیوان دور کرد .

دیوان چون چنین دیدند گمان کردند رستم می گریزد . تیز در پی وی تاختند و با خود چنین گفتند : دلیری پهلوان شکسته شد و از ما گریخت . دیگر یارای نبرد با ما نخواهد داشت . نباید او را رها کنیم . همچنین نباید او را ببلعیم ، بلکه باید او را زنده به چنگ آریم و سخت شکنجه کنیم : دیوان به یکدیگر دل دادند و نعره زنان در پی رستم تاختند .

چون خوب خسته و پراکنده شدند ، رستم ناگهان بازگشت و بر دیوان حمله برد چون شیر برنخجیر . و یا کفتار بر رمه و یا شاهین بر خرگوش و یا خارپشت بر اژدها و کار آنان را ساخت » ( زرشناس ، 1384 ،ص 94-95).

داستان های این پهلوان افسانه ای ایران را در دیوارنگاره های سغدی نیز می توان یافت . این دیوار نگاره ها در ویرانه های کاخ های اشراف سغد در مکان هایی چون پنجکنت ، ورخشه و افراسیاب به دست آمده است .   نقاشی های دیواری سغدیان شاهدی گویا بر حیات و تداوم سنتهای پهلوانی درفرارود است . همان سنت هایی که در دوران اشکانیان  ساسانیان به دست گوسان ها و هنیاگران و با حمایت شاهان در ایران شکوفا گشت و از همان زمان در فرارود نیز زنده بود و تداوم یافت . بخش اعظم دیوارنگاره های غیر دینی سغد مضمون هایی پهلوانی و روایی را توصیف می کنند . برای نمونه از حلقه داستانی رستم و یا داستان ضحاک در دیوار نگاره های مکشوف در پنجکنت می توان نام برد .

پیشینه سنت مصوّر کردن داستان های محبوب عامه بر دیوار ( دیوارنگاره ) به دوران هخامنشی ، یعنی سده های پیش از میلاد ، باز می گردد . بر پایه یافته های باستان شناختی نخستین نقاشی های دیواری سغدی به اواخر سده پنجم و اوایل سده ششم میلادی تعلق دارند . سنت نقاشی دیواری سغدی از هنر یونانی –ایرانی رایج در دوره کوشان ها و دیگر سلسله های حاکم در منطقه در چهار سده نخست میلادی نشأت گرفته است . سپس سغدیان ذائقه و توانایی های هنری خویش را بدان افزودند و مضمون های بومی را با داستان های حماسی و پهلوانی درآمیختند .

بیشتر دیوارنگار های سغدی زینت بخش اتاق های اشراف کاخ های سغد بوده است و داستان های پهلوانی و حماسی به صورت سلسله تصویرهای یک داستان مصور دنباله دار در میانه دیوارهای این اتاق ها توجه هر بیننده را به خود جلب می کرده است . شایان ذکر است که دیوار نگارهای دارای مضمون دینی همیشه در پایین ترین بخش دیوار هر اتاق و با رنگ هایی بسیار ملایم تر از رنگ های تند و درخشان نقاشی های پهلوانی به تصویر درمی آمده اند .

نخستین بار بلینتسکی داستان رستم پهلوان ایرانی را درخرده نوشتار سغدی مکشوف از دون هوانگ با داستان سلسله دیوار نگاره های پنجکنت ، یعنی حلقه داستانی رستم ، یکی دانست (Azarpay 1981: p. 108) .

می دانیم که پهلوان در ایران ، همانند « شوالیه » در فرانسه قرون وسطی و « هلد » در میان ژرمن های روزگار باستان ، به گروهی برتر از مردان تعلق داشته که برای دفاع از شرف و حیثیت خود ، خاندان ، قبیله و کشور خویش جان خود را به خطر     می اندازد و در چنین سنت هایی پهلوان به هنگام نبودن دشمن انسانی ، با نیروهای طبیعت ، اهریمنان ، هیولاها و دیوان می جنگد که نمونه بارز آن نبرد رستم با دیوان است . برتری از همان آغاز با زادن غیر عادی پهلوان آغاز می شود . برای مثال : زادن رستم از پهلوی مادر به مدد پر سیمرغ :

بکافید بی رنج پهلوی ماه                            بتابید مر بچه را سر ز راه

چنان بی گزندش برون آورید                       که کس در جهان این شگفتی ندید

یکی بچه بُد چون گَوی شیرفش                     به بالا بلند و به دیدار کَنش

شِگفت اندر و مانده بُد مرد و زن                   که نشیند کس بچه پیل تن

برستم بگفتا غم آمد به سر                          نهادند رستمش نام پسر

( فردوسی ، 1382 ، ج 1 ، ص 139)

دو دیگر آنکه نشانه هایی هم در شعر و هم در نقاشی ، پهلوان را از سایر شخصیت ها متمایز می کند و پهلوان را حتی در لحظه مرگ یا شکست ، خارق العاده و با شکوه و دارای نشانه های الهی می نمایاند .

در دیوار نگاره های سغدی نیز ، پهلوان همواره با نشانه ویزه ای به تصویر در می آید تا متمایز از دیگران باشد . برای مثال در نقاشی های دیواری حلقه رستم گاه یک پرنده کوچک و گاه موجود بالدار کوچکی مرکب از چند حیوان ( مثلاً پرنده ای با سر شیر و دُم ماهی ) در حال پرواز یا جنب و جوش به دورِ سر پهلوان دیده می شود (تصویرهای 2 و 3 ) موجود مونث نیمه پنهانی   در پشت پرتگاه دیده می شود . در تصاویر دیگر (تصویر 4 و 5 ) موجود کوچک مونثی را ، که گردنبندی برگردن دارد ،   دور سر همان موجود مونث ، در حال پرواز ، مشاهده می کنیم که حکایت از نشانه دار بودن موجود مونث نخستین دارد . یعنی احتمالاً ایزد بانویی است که برای حمایت از پهلوان در نقاشی های دیواری به صورتی نیمه پنهان به تصویر درآمده و مانند خود ِ پهلوان نشانه دار است . حتی برخی از ایرانشناسان این ایزد بانو را ،  که در یک دیوار نگاره دیگر سغدی ( صحنه کُشتی ) به تصویر در آمده است ، با ایزد بانوی زمین در ادبیات بودایی ، یعنی با « دردهای پرتهوی » یکی دانسته اند .

رستم در شاهنامه نیز نشاندار است . هنگامی که می خواهند سام ، پدر بزرگ رستم را از زادن نواده اش آگاه کنند ، پیکر کودکی    به اندازه رستم از جنس حریر می دوزند و از موی سمور پُر کرده و بازویش نقشی از اژدها می بندند و برای سام می فرستند .

یکی در کودکی دوختند از حریر                   به بالای آن شیر ناخورده شیر

درون وی آکنده موی سمور                        به رخ برنگاریده ناهید هور

به بازوش بر اژدهای دلیر                            به چنگ اندرش داده چنگال شیر

... پس آن صورت ِ رستم گرزدار                   ببردند نزدیک سام سوار

( فردوسی ، 1382 ، ج1 ،ص 139-140 )

برای پرهیز از دراز گویی به توصیف اجمالی حلقه داستانی رستم در دیوار نگاره های پنجکنت می پردازم : داستان از نبرد با دشمنی انسانی آغاز می شود و سپس به نبرد پهلوان با حیوانی ماریا اژدها گونه می پردازد       (تصویرهای 8 و 9 ) آنگاه نبردِ رستم با هیولایی که دارای سُم بُز مانند است ، مشاهده می شود (تصویر 10 ) و در پایان رستم را در بزم پیروزی با همان نشانه پهلوانی می بینیم .

حاصل سخن آنکه همانند ادبیات پهلوانی ، دیوارنگارهای سغدی به دست هنرمندانی حرفه ای شکوفا شد که در خدمت علایق و خواسته های جامعه ای اشرافی و جنگ جو بودند . بی تردید پشتیبانی بازرگانان سغد و رفاه مادی آنان ضامن اصلی بقا و شکوفایی سنت نقاشی دیواری سغدی بود .

در هنر سغدی همانند ادبیات پهلوانی سغدی سنتی را می توان پی گرفت که از عصر کیانی تا پایان دوره ساسانی در جهان ایرانی تداوم داشت و به ارزش های والای عصر پهلوانی ارج بسیار می نهاد

دکتر زهره زرشناس

 

www.zarshenas.com

با دوستان خود این مطلب را به اشتراک بگذارید

نظرات ارسالی

نظر خود را با دیگران به اشتراک بگذارید

 Color SchemeMost of the Elements in Website Secondary MenuSecondary Menu Background Color Links ColorColor of Hyperlinks